Sunday, 24 April 2016

about my novel

oh, that is very good! all of my novel word that typed until now are 88077 word. i am typing. i am happy, because it is interesting story.
the writing is love. the novel is love.
i started that some years ago. i have to finish typing, after that i make that.
a part of my novel

با خودم می‌گفتم: تمامی این داس‌ها و دست‌ها همگی سروته یک کرباس هستند که چهاردست‌وپایی شَلَپ افتادم وسط آب چشمه ناگُو. خنکی آب تمام بدنم را نوازش کرد. تبدیل شدم به کودکی که لباسم را عریان کردم و خود را انداختم بین ناگو. مادسین از آن طرف عین چنگقیش تنش را انداخت وسط ناگو، ستونی از آب و قطرات آن از پیکرۀ اب لخشید و اوج گرفت و اوج گرفت و سپس تبدیل به ذرات معلق در هوا گشت: خنک، گوارا، ناگویی.

No comments:

Post a Comment